سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
تنها دل
تنهایی
  • نویسنده : لیلا محمدی:: 85/4/18:: 10:52 صبح
  •  

     

    خستگی های مرا

    چه کسی خواهد کشت ؟

    داغ تنهایی را

    چه کسی از قلبم خواهد شست؟

    چه کسی با من بود ؟

    چه کسی با من هست ؟

    چه کسی هست که اندوه مرا

    با نگاهی به نگاهم ببرد از قلبم و بگیرد از من

    غم تنهایی را ؟

    خستگی هایم را با که تقسیم کنم ؟

    حرف تنهایی را ، حرف دلتنگی را به که تسلیم کنم ؟

    چه کسی می داند به چه می اندیشم ؟

    چه کسی می فهمد من پر از تشویشم ؟

    چه کسی با من دل خسته دمی از من گفت ؟

    چه کسی با من مطرود نشست ؟

    چه کسی حرف مرا ، درد مرا لحظه ای باور کرد ؟

    لحظه ای دید درونم چه غمی است

    و چه اندوه گرانی هر دم درنگاهم جاریست ؟

    خستگی هایم را با که تقسیم کنم ؟

    حرف تنهایی را ، حرف دلتنگی را به که تسلیم کنم ؟

    به که گویم که من از خویش گریزان شده ام

    و ز تنهایی خویش و از این تردیدی

    که دمادم به دلم می کوبد

    داغ تنهایی را

    به که گویم ز امیدی که مرا تا خود اوج

    به تماشا می برد

    و از قله یکتای بلند به پریدن می خواند

    و به پرواز و رسیدن به دمی بی وزنی

    اینک ... اینک حتی

    ذره ای باقی نیست و کلامی ، بغضی

    دیرگاهی است در این تنهایی

    در گلویم باقی است و کسی نیست مرا

    گوید این خاموشی

     بشکن اینک و بیا

    لحظه ای بانگ بر آریم که این تاریکی

    تا ابد باقی نیست ...



    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    <   <<   21   22   23   24   25      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 88283
    بازدید امروز : 63
    بازدید دیروز : 27
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    تنهایی[25] .
    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    تنها دل
    لیلا محمدی
    در دنیا غریبم و در تبعید من ، غربت ودلتنگی غمگینی است من تنها هستم و در تنهایی خود سرزمین ناشناخته و سحر آمیزی را می بینم این تصور رویاهای مرا با اسرار یک سرزمین بزرگ و دور از دسترس سرشار می سازد سرزمین که هرگز ندیده ام

    .......... لوگوی خودم ........
    تنها دل
    ....... لینک دوستان .......
    تنهاترین تنهایان

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........