مي_ مي مي آيي باس هم تا_ تاپ عباسي
آلام تل هو_ هل بده من لا نينداسي
ماندم چرا يک هو زبانم گير مي گيرد
چشمم که مي افتد به دختر هاي احساسي
يادم نرفته بيست سال قبل هم اينجا
دستان من شل شد در آن دستان الماسي
و با حيايي بچگانه تو به من گفتي
" آگا پسل يک لحسه با من مي کني باسي"
مردانه هل دادم و تو از تاب افتادي
و از ته دل گفتمت" گليه نکن ناسي"
آن روز اخم مادرت کار خودش را کرد
چه ترسو اند اينجور مادرهاي وسواسي
آن ماجرا را يادت آمد؟ من همانم که ...
يادت نيامد باز ؟حق داري که نشناسي
آخر چه جوري من بگو يم، لج نکن خانم
من دوست مي دارم شما را حضرت عباسي