سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! دوستی ات را محبوب ترین چیزها نزدم گردان . ترس از خودت را ترس بارترین چیزها برایم قرار ده و با شوق دیدارت، نیازهای دنیا را از من ببُر و هر گاه چشمْ روشنی اهل دنیا را از دنیایشان قرار دادی، چشمم را با عبادتت روشن کن . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
تنها دل
عید ابراهیم
  • نویسنده : لیلا محمدی:: 85/10/9:: 1:22 عصر
  •  

    ((بار دیگر رسدم جامه سبزی ز بهار))

    رنگ رخساره نبینی  و ندانی ز نهان
    چه کنم جز که بگویم سخن عشق عیان

    نامه در دست نسیم است لب پنجره آی
    منتظر باش که هر آن برسد نامه‌رسان!

    باز سرمست و غزلخوان شود آن باد سحر
    چون که شد بر سر آن سفره گیسو مهمان

    باغ را باد خبر کرد از آن مهمانی
    عن‌قریب است که در رقص درآید بستان!

    کرده‌ام آنچه که در مذهب ابراهیمی‌ست
    برده‌ام عقل به قربانگه عشقش قربان

    صبح عید است و نهان از نظر خفته‌دلان
    بوسه‌ها بر رخ هر برگ نشاند باران

    بار دیگرر رسدم جامه سبزی ز بهار

    برکنم، برکنم این رخت که پوشانده خزان

    و پیام پروردگارکه:

    اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای اسماعیل تو کیست؟ چیست؟
    آن هم یک پسر! اسماعیل، اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پرماجرا، تنها پسر جوان یک پدر پیر، و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ.
    و اکنون، در برابر چشمان پدر – چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق می زند – می رود و در زیر باران نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، می بالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوخته ی حیاتش، چشم به تنها نو نهال خرّم و جوانش دوخته است، گویی روئیدن او را، می بیند و نوازش عشق را و گرمای امید را در عمق جانش حس می کند.
    و دستور پروردگار : ((ابراهیم، اسماعیلت را ذبح کن))
    ابراهیم، هر گاه که به پیام می اندیشد، جز به تسلیم نمی اندیشد، و دیگر اندکی تردید ندارد، پیام پیام خداوند است و ابراهیم، در برابر او، تسلیمِ محض.
    اسماعیل نیزدریافت، بر چهره رقت بار پدر دلش بسوخت، تسلیتش داد:پدر! در انجامِ فرمانِ حق تردید مکن، تسلیم باش، مرا نیز در این کار تسلیم خواهی یافت و خواهی دید که – اِنْ شاءَالله – از – صابران خواهم بود.
    و ابراهیم درنگ نکرد و کار را بر گلوی اسماعیل گذارد تا دستور پروردگارش را اجرا کند .
    و پیامی که:
    ای ابراهیم! خداوند از ذبح اسماعیل درگذشته است، این گوسفند را فرستاده است تا بجای او ذبح کنی، تو فرمان را انجام دادی.
    یعنی که قربانی انسان برای خدا – که در گذشته، یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت – ممنوع! در "ملت ابراهیم" ، قربانی گوسفند، بجای قربانی انسان! و از این معنی دارتر، یعنی که خدای ابراهیم، همچون خدایان دیگر، تشنه خون نیست. این بندگان خدای اند که گرسنه اند، گرسنه گوشت! و از این معنی دارتر، خدا، از آغاز، نمی خواست که اسماعیل ذبح شود، می خواست که ابراهیم ذبح کننده اسماعیل شود، و شد، چه دلیر! دیگر، قتل اسماعیل بیهوده است، و خدا، از آغاز می خواست که اسماعیل، ذبیح خدا شود، و شد، چه صبور! دیگر، قتل اسماعیل، بیهوده است! در اینجا، سخن از " نیازِ خدا" نیست، همه جا سخن از " نیازِ انسان" است، و این چنین است " حکمتِ" خداوند حکیم و مهربان، "دوستدارِ انسان"، که ابراهیم را، تا قله بلند "قربانی کردن اسماعلیش" بالا می برد، بی آنکه اسماعیل را قربانی کند! و اسماعیل را به مقام بلند "ذبیح عظیم خداوند" ارتقاء می دهد، بی آنکه بر وی گزندی رسد!
    موسم عید است. روز شادى مسلمانان. روز قبولى در جشن بندگى خداوند. اى مسلمان حج گزار و اى کسى که در شکوهمندترین آیین دینى از زخارف دنیا دور شدى و به او نزدیکتر. ایام حج را نشانه اى از پاکیزگى ، رهایى، آزادگى، آگاهى و معنویت بدان. بدان که زمین سراسر حجى است که تو در آنى و باید با سادگى، وقوف در جهان درون و بیرون و قربانى کردن همه آرزوهاى پوچ دنیوى، خود را براى سفر بزرگ آماده کنى. انسان مسافر چند روزه کاروان زندگى است. سلام بر ابراهیم، سلام بر محمد و سلام بر همه بندگان صالح خداوند.


    ((عید قربان برهمه شما مسلمین جهان و شما دوستان عزیز مبارک باشد.))


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 88241
    بازدید امروز : 21
    بازدید دیروز : 27
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    تنهایی[25] .
    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    تنها دل
    لیلا محمدی
    در دنیا غریبم و در تبعید من ، غربت ودلتنگی غمگینی است من تنها هستم و در تنهایی خود سرزمین ناشناخته و سحر آمیزی را می بینم این تصور رویاهای مرا با اسرار یک سرزمین بزرگ و دور از دسترس سرشار می سازد سرزمین که هرگز ندیده ام

    .......... لوگوی خودم ........
    تنها دل
    ....... لینک دوستان .......
    تنهاترین تنهایان

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........